برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

برسام آتیش کوچولوی دوست داشتنی

در پوست نمی گنجد این شادی

بی شک این احساس حسی متفاوت تراز تمام آنهاست که تجربه کرده ام! چیزی که در این دنیای ماشینی، بکر و دست نخورده و بَدوی باقی مانده است و بشر نتواسته برای این دوره 9 ماهه از زندگی، جایگزینی دیگر بسازد.    خواب از چشمخانه «پریده» «پرنده» ای لانه می سازد در من!   سنگ نگاهت را بر من نینداز بار شیشه حمل می کنم   دو قلب دارم خوش قلب تر می شوم   گرچه دو قلب دارم هر کدامش را بدهم جانم در می رود   کتاب می خوانم؛ کامو، کافکا، کوندرا... ...و «تربیت کودک»!!      بزرگم می کنی تا کودکی ات را ببینم &n...
18 بهمن 1390

بادکنک

برسامم وقتی بیای بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای برات بادکنک می‌خرم.  بازی با بادکنک خیلی چیزا رو بهت یاد می‌ده.  بهت یاد می‌ده که باید بزرگ باشی اما سبک، تا بتونی بالاتر بری.  بهت یاد می‌ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشی.  و مهمتر از همه بهت یاد می‌ده که وقتی چیزی رو دوست داری نباید اونقدر بهش نزدیک بشی و بهش فشار بیاری که راه نفس کشیدنش رو ببندی، چون ممکنه برای همیشه از دستش بدی   ...
11 بهمن 1390
1